(( خیانت مردان و زنان به همدیگر))
خیانت مردان و زنان متاهل به همدیگر


درخواست

javahermarket

javahermarket


یک شنبه 10 بهمن 1389برچسب:,

|
 

سلام..من نازنینم/32 سالمه /

حدود ۱۴سال پيش ازدواج كردم و یک فرزند  دارم/همسرم ده سال از من بزرگتره وبه لطف خدا تازگی ها از وضعيت مالي خوبي برخوردارشده .او مردي شيك پوش خوش تيپ و خوش چهره است.البته منم به نسبت خودم خوبم و دست كمي از او ندارم اما ... مشكلي كه من باهاش مواجه هستم و به شدت رنجم مي ده اينهاست:اول و مهمترین مشکل::حقیقتی که نباید می فهمیدم را فهمیدم .او ز.ن .ب.از بوده و الان تشدید شده است:(بهانه گیری میکنه و پشتش حسابی گرمه) و فقط نقش كلفت خونش (دستور زیاد می دهد)،پرستار بچه و شريك جنسي اش را دارم/ دوم:مش روب خور قهاريه و جديدا فهمیدم  ت ر .ياك مصرف میکند.البته به روی خودم نیاوردم که از سرش اطلاع دارم.  سوم:اغلب شبها ديروقت ميآد و به من اطلاع نمي ده كه چيكار مي كنه و كي ميآد و كي مي خواد بره(من حق ندارم با موبایلش تماس بگیرم و بپرسم کجایی ! می گوید به من کار نداشته باش!!) چهارم:به شدت شكاكه و بدبین است  و پي درپي منو چك مي كنه پنجم :بهانه گير و پرخاشگره و مدام دنبال بهانه ايه تا از خونه بيرون بزنه  ششم :جديدا برام مسجل شده كه زن دومي اختيار كرده و حتي براش خونه گرفته/.البته صیغه کرده چون شناس.نامه هایش را دیدم  هفتم:حدود هشت سال است كه با خانواده من قطع ارتباط كرده و من را نیز از دیدنشون محروم کرده .هشتم:چندين بار مرا به بهانه هاي مختلف از خانه بيرون كرده تا. ز.ن به خانه بياورد چون آثار حضور يك زن مي ماند و وقتي به او اعتراض مي كنم مي گويد تو بيمار و شكاكي نهم:هرگونه ازادي فردي و اجتماعي را از من گرفته و منو به معناي واقعي استثمار كرده و از هيچ حقوقي برخوردار نيستم حتی کلاس ورزش رفتن .... دهم : مهمتر از همه شخصيت من رو با كارهاش تحقير كرده و من ازش نفرت پيدا كردم .

اگر بخواهیم یک طرفه به قاضی نرویم  :::۱- من فردی هستم که شوهرم با خانواده ام معاشرت نداره خودش راه پای همه را بریده و همیشه از اینکه من فامیل دلسوز ندارم معترضه ۲-بسیار ارومم و جلف بازی و لوند بازی بلد نیستم ۴-چیزی از او کم نگذاشتم همچین گلی به سرم زده پس لطفا ننویسید شاید تمکین نکردی ۵- منطقی هستم ۶- هیچ وقت غر نزدم همیشه هرچی او گفته پذیرفتم ۷- زن بدبو و کثیف و بد هیکل و بد لباس و بد قیافه هم نیستم ...فقط همسرم زیادی مرد کامل و زرنگ و پخته ای است

من خیلی منطقی هستم و بدون دلیل حرفی نمی زنم.به خداجز اطاعت و فرمانبرداری تو زندگی هیچ کاری نکردم.همش گذشت کردم و چیزی برای شوهرم کم نگذاشتم.همیشه سیرابش کردم ازمحبت از عشق از رسيدگي به خونه و تغذیه
اما او خيلي درحقم نامردي كرد خيلي اذیتم كرد و می کنه  /خیلی عذابم داد و می دهد /

در اين مدت بسياري از دوستان اينترنتي توصيه هاي مختلفي كردن مثلا به من توصیه کردن در خانه مرتب باش مرتب شدم . اما او برداشت بدی کرد گفتند:: ارایش کن و به خودت برس و آهنگ گوش بده و برقص انجام دادم ولی او برخورد بدی با من کرد

گفتند ::پسرت را بیرون ببر سرگرم باش شاد باش اینکار را کردم اما او گفت غلط میکنی بيرون بروی .به خدا ازاين وضعيت خسته شدم.همش تكيه كلامش اينه كه" يك لگد مي زنم و از خانه مي اندازمت بيرون".

من كه كسي را ندارم تا ازحقم دفاع كند.مهريه ام اینقدر پایین است (پایین نبود من برد محضر و تبدیل به ۱۴ سکه کرد!!!))که اگر طلاقمم بدهد من بيچاره چيزي ندارم با اين حال اينقدر عذابم داده كه راضي به طلاق هستم اما او قبول نمي كند و مي گويد چه كسي را پيدا كنم اين بچه را نگهدارد.درك وضعيت من خيلي سخته و كسي نمي دونه من چي مي كشم.من زن بدي براي همسرم نبودم.اگر زشت و بدهيكل و بداخلاق و بهانه گير بودم و يا مثل خودش خيانتكار بودم دلم نمي سوخت.((البته من هرگز دلم نمی خواهد خ.یا.نت را با خ.ی.انت جواب بدهم ))((محاله به گناه آلوده بشوم چون در ذات و تربیت خانوادگی ام نیست ))

گناهم فقط اينه كه زيادي همسرم را دوست داشتم.هيچوقت مانعي براي مسافرت هاي متعدد مجردي اش نبودم.هيچ وقت نگذاشتم در زندگي بهش بد بگذره و احساس كمبود كنه.توخونه از هر نظر تامينش كردم تا در آسايش باشه اماهمسرم يك گرگ به تمام معناست . حيله گر و شارلاتان.هرچی فکر می کنم هیچی کم نگذاشتم و ازنظر ظاهری و خانمی مورد تحسین اقوام و دوستانش بودم و هستم.شما اگر من را از نزدیک ببینید از طرز صحبت کردن و نگاهم می فهمید من چه شخصیتی دارم . چهره ام نشان می دهد که من چقدر اروم و به قول دوستان همسرم مظلومم.نباید از خودم تعریف کنم.گفت ورزش نرو /گفتم چشم . گفت با خانواده ات قطع رابطه کن گفتم به خاطر تو و بچه چشم /گفت از خانه بیرون نرو گفتم چشم .حق خرید نان یا مواد غذایی هم ندارم .بیچاره همش تو شک و بدگمانی است و استرس به من وارد می کند.تازه فهمیدم این بد گمانی ها مال این است که خودش مرد کثیفی است.مي گوييد بي تفاوت باشم اما مگر مي شود ؟ وقتی اطمينان دارم او با زن ديگري است و با هم مسافرت مي روند و هر روز همديگر را مي بينند و برايش خانه گرفته و خوشگذراني مي كنند و تا نيمه شب نزد اوست مگر مي شود بي تفاوت بود؟مگر مي شود فكر و خيال نكرد ؟راه جدايي هم كه مسدوده پس چه كنم؟قلبم تکه تکه شده.يا درخانه نيست و وقتي هم كه هست با خانم دوست دخترشون "اس ام اس" بازي مي كنه و يا می پره می ره یک گوشه صحبت می کنه.

شما نمی دونید اينها يعني چي؟همسرم بوی ز.ن دیگری می دهد.وقتی به خواستگاری ام آمد گفتم من فقط نجابت می خواهم.فقط شوهرم نجیب و پاک و وفادار باشه (او هیچی نداشت نه خانه نه ماشین ...)الان متعجب ماندم.خدایا منی که دلم می خواست شوهرم نجیب و پاک باشه حالا هرزه ترین مرد است.من تو عمرم با هیچ پسر یا مردی دوست نبودم این حقم نبود.شاید اگر مثل او بودم دلم نمی سوخت. خلاصه در شرایط بدی هستم.هرروز یک ماجرای جدید در زندگی من رخ می ده.شوهرم حرفهای ناشایستی می زنه همش ادعا میکنه مرد خوبیه و من هرچی با زبان خوش و خنده به او می گویم.اقای من.قربونت برم اگر مرا نمی خواهی کاری نداره با شادی می رویم از هم جدا می شویم.من از زندگی ات می روم کنار تا تو هم بدون هیچ دردسری با هركسي كه مي خواهي باشي .راستش را بخواهید پیش خودم می گویم الان که جوانم ولم کنه بهتر از اینکه ده سال دیگر من را ول کنه /الان اگر ط..لاق بده شاید بتونم یک زندگی ديگري براي خودم دست و پا کنم.

به نظرم مردی که ه.ر.زه شد مثل سیگار کشیدن معتاد میشه و نمی تونه ترک کنه . چشم او همش تو خیابون دنبال زنهاست . من کنارش نشستم زنها را با چشمانش می خوره

هرچی با زبون شیرین و نوازش ازش درخواست میکنم اگر نمی خواهی مردی و صاحب اختیار

بیا برویم با شادی از هم جدا بشویم .یک امضا کن و تمام ...

البته با ط..لاق گرفتن من بدبخت می شوم چون خانواده دلسوز و خوبی ندارم و نمی دونم چه سرنوشتی در انتظارم خواهد بود اما با ادامه این زندگی احتمال اینکه در اینده بیماریهای فراوانی را او برایم به ارمغان بیارد کم نیست !!!!سلامتی ام در خطره ..ریسک محسوب میشه !!

 درمقابل او هم ابراز دوست داشتن می کنه .خیلی گستاخه و همش می گوید پاکم وتو اشتباه میکنی ..مني كه او را هميشه غرق بوسه می کردم .صبح ها ابمیوه تازه ناشتا به او می دادم .جوراب پایش می کردم و خیلی کارها که مطمئنم زنان دیگر برای همسرشان انجام نمی دهند.چقدر اقا اقا می کردم چقدر احترام می گذاشتم مثل پروانه دورش می گشتم الان اين حقم نيست.خ .یا.نت درد بزرگ و گناه نابخشودنی است الهی هیچکسی حال من را تجربه نکنه.به نظرشما چه بايد كرد؟

 من مرغي اسيردر قفس اين مرد بي انصاف و جلاد كه نمي دانم ايا از اين قفس رهايي خواهم يافت يا اگر رهايي يابم با بال و پر شكسته ياراي پرواز دارم يا خير؟

چند وقتيه دوستان خوبي در اينترنت يافتم كه ياري ام داده اند و قوت قلبم بوده اند. نمي دانم اين دوستي ها مي تواند براي آينده زندگي ام مفيد باشد؟من با داشتن دوست آرامش پیدا می کنم و تحمل این وضعیت بغرنج برام راحتتر می شه/البته من می ترسم انها را وارد زندگی واقعی ام کنم و به همین اینترنت و دنیای مجازی محدود می شود ...

دل و جرات می خواهد .خودتون می دونید من دست از پا خطا کنم قانون حکم سن گ سار را برایم اجرا خواهد کرد .....خداییش خیلی هم بی عرضه هستم تو عمرم با هیچ مردی دوست نبودم . و تنها مردی که دیدم همسرم بوده است .

 

راه حل خودم :::

۱- بی تفاوت باشم . و این ریسک را بپذیرم و با بیما ری هایی که از طریق همسرم به من منتقل می شود تن دهم .تنهایی ودعوا و خشونتش را به خاطر بچه ام به جان بخرم و سعی کنم بهانه دستش ندهم ..اما همیشه در منزل ما برای دعوا کردن بهانه وجود دارد .

۲- منم مثل او بشم . یک دوست پسر خوب (خودتون می دونید دوست پسر بسیار خطرناکه امکان داره بدجور به ادم ضربه بزنه /ادم خوب پیدا کردن و به پست ادم یک فرد با خدا و فهمیده و انسان بخوره /.خیلی احتمالش کمه /شاید یک فرد اخاذ پیدا بشه منم که پولی ندارم بدهم /و حکم سن گ سار اجرا بشه ..

*************۳-برای همیشه ترکش کنم .خودش در اینده مجبور میشه طلاقم بده ...طلاق بگیرم

۴-نمی دونم ........به خدا گیج شدم ..........مطمئنم ۶ سال بعد زن می اوره تو خانه و جلو چشم من ....ان موقع سنی از من گذشته و همه درها بسته شده ......الان جوانم /.

منتظر نظرات شما دوستان خوبم هستم

javahermarket

javahermarket


جمعه 8 بهمن 1389برچسب:,

|
 

فقط می خواهم نشکنم

سلام دوستان خوبم ... ماجرایی که در پی می اید ویراستاری و خلاصه شده داستان زندگی سپیده است که برایم فرستاد. امیدآنکه با تبادل نظر و بحث منطقی نتیجه مطلوب بگیریم- مخفی

 

سلام به همه دوستان وبلاگ مخفیانه. من سپیده هستم . اهل یکی از شهرستانهای اطراف تهران.حدود ده سال قبل ازدواج کردم.پس از ازدواج به تهران اومدم .ده سال از دوره جوانی که می تونستم بهترین خاطرات رو درست کنم در بدترین شرایط گذروندم.دراین ده سال جز رنج و عذاب و تنهایی چیزی ندیدم.ازدواج من به خاطر رهایی از شرایط بد اطرافم بود ونه حاصل یک دوستی یا رابطه عاشقانه یا هوس. اوائل خیلی سعی کردم عاشق همسرم بشم . خیلی تلاش کردم خیلی بهش مهربونی کردم اما رفته رفته متوجه مشکل روحی و روانی اون شدم.شوهرم دوازده سال با من اختلاف سنی داره و بسیارتندخو.عصبی.پرخاشگر.غیراجتماعی و ... است . این رفتار حتی درچهره اش هم نمایانه و همه ازش می ترسن .اگه بگم هر روز با یکی دعوا می کنه اغراق نکردم.گاهی چند شب خونه نمیآد و من دراین شهرغریب تنها می مونم وچون بچه ای نداریم دچار مشکلات روحی شدم.همه چیزش کسب درآمده و کاره .به همه چیز فکر می کنه جز همسر و زندگیش .در حال حاضر هم از وضعیت مالی بسیار خوبی برخورداره و ما اصلا مشکل مالی نداریم.اگرچه اگر پولی هم بخواد به من بده با هزار منت و انگار به کلفتش می ده پرداخت می کنه. راستی اینم بگم که ما هردو مشکلی داریم که به توصیه پزشک نباید بچه داربشیم .روزها و شبها گذشت و من هرروز بیشتر از گذشته غرق در تنهایی وعذاب می شدم.ماهها و هفته ها تلاش کردم خودم رو با شرایط وفق بدم و یه جوری خودمو تو دل شوهرم جا کنم تا تحمل تنهایی و غربت آسون بشه اما نشد که نشد . هرکاری کردم که شوهرم رو از این وضعیت اخلاقی خارج کنم اما اون تغییرناپذیره و بعدها از طریق اطرافیان و اقوام خودش متوجه شدم که او بیماری روانی داشته و از ابتدا عصبی و پرخاشگر بوده.شوهرم حتی به من نزدیک نمی شه .ازمن دوری می کنه و حتی منونمی بوسه چون میگه از بوس بدم می آد.من تو خونه سعی کردم طوری بگردم که هر مردی آرزوشه اما اون اصلا نگاهم نمی کنه.اوائل فکر می کردم با زن دیگه ای رابطه داره اما بعدازمدتی که زیرنظرش گرفتم فهمیدم هیچ گرایشی به زنها نداره.اگرچه من هم دیگه بعداز این مدت گرایشی به انجام صکص ندارم اما واقعا وقتی دخترپسرهای تازه ازدواج کرده اطرافم رو می بینم و مقایسه می کنم متعجب می شم که چرا ما از اول هم چنین گرایشی نداشتیم.چه شبهایی که من تا سحر منتظر شدم تا شوهرم بیاد و منو در آغوش بکشه و بهم محبت کنه اما دریغ ازحتی یک شاخه گل یا یک کلمه محبت آمیز یا یک دست نوازشگر چه برسه به مابقی ماجرا. بهرحال من خیلی خیلی تلاش کردم که درستش کنم اما نشد.تصمیم گرفتم جدا بشم اما هرچی دو دوتا چهارتا کردم دیدم این کار هم غیرممکنه به چند دلیل. جدا شدن از این آدم برام ممکن نیست چون خودم خواستم برای فرار از شرایط زندگی دوران مجردیم که خودش شرحش مفصله با اون وصلت کنم و برگشت به خونه پدری در شهرستان تقریبا غیرممکنه.از خواهر خودش مدتها بعد سر یک دعوا شنیدم که گفت ما تو را از شهرستان انتخاب کردیم و آوردیم تا کسی باشه برادرمون رو با این وضعیت روانیش پرستاری کنه چون تو آرومی و می تونستی این کار رو بکنی . این حرفش منو آتیش زد . چطور تونستن با سرنوشت یک انسان اینطور بازی کنن.ماجرا همین طور می گذشت و من در خانه محبوس بودم و اون برای خودش می رفت و چند روز و شبی نبود و دوباره بعدازیکی دو روز می رفت و حتی من نمی پرسیدم و نمی پرسم کجا می ره و کی می آد تا تابستان سال گذشته که زندگی من رنگ دیگه ای به خودش گرفت.یه روز که خیلی خیلی دلم گرفته بود و پرازغم وغصه و رنج بودم تصمیم گرفتم برم بیرون تا هم قدمی بزنم و هم قبض موبایلم رو پرداخت کنم..زندگی خیلی سخت شده بود روزو تاریخ دیگه جایی نداشت.پرداخت قبض موبایل فقط یه بهانه بود تا بعدازمدتها ازخونه بزنم بیرون.دیگه برنامه های ماهواره و تلویزیون و شنیدن موسیقی نمی تونست از غم و غصم کاهش بده.مسیر رو پیاده رفتم تا به بانک برسم. تو مسیر یه جا پیاده رو پر از مصالح ساختمانی بود و من مجبور شدم به خیابان برم و مسیر رو طی کنم .احساس کردم کسی کنارم داره راه می ره . چیزهایی می گفت اما من نمی شنیدم .برام مهم نبود اهمیت ندادم تو حال و هوای خودم بودم اما باز اون می اومد و حرفهاش رو شنیدم که می گفت:منم مثل تو غمگینم بیا با هم حرف بزنیم".من که خیلی تو حال خودم بودم و حوصله جر و بحث هم نداشتم برگشتم گفتم:بروبابا ولم کن..."اما یکهو حس خوبی از نگاهش بهم دست داد . چشمان خیلی مهربونی داشت .من که سالها فقط با یک مرد که "شوهر"محسوب می شد معاشرت داشتم و در واقع زندونیش بودم  انگار دوست داشتم حرفهاشو بشنوم.دوست داشتم شنیده بشم و حرف بزنم.چقدر اون لحظات برام آرام بخش بود.راه رفتیم ، حرف زدیم ،خندیدیم . نگاش کردم .اون برام مظهر پاکی و صداقت بود.بهش گفتم اهل دوستی نیستم  اما باور نکرد. شاید این شوخی یک ساعت طول کشید این وسط همه غصه هام فراموش شد احساس خوبی داشتم دائم انرزی مثبتی بهم منتقل می کرد.ظاهرم اروم بود اما درونم کودتا شده بود. به خودم اومدم و نگاه دیگه ای بهش کردم . تازه اینجا داغون تر شدم تیپ موهاش به دلم چنگ میزد.اون همونی بود که تو رویاهام می دیدم .نزدیک بود ولو شم که خودمو جمع و جور کردم.اه ه ههههههههههههههه تازه یادم افتاد که من دربندم.کاش مجرد بودم .هنوزم قدم می زدیم . از بانک گذشته بودیم .دیوانه شده بودم خیلی دروغ گفتم برای حفظ ابروم. گفتم دیگه نمی خوام ببینمش.گفتم قراره برم شهرستان.همه این احساسای خوب همه این خنده ها  فقط مال امروز بود همشون خاطره یه روز گرم تابستون بود و تموم شد.ازش خداحافظی کردم اما اون به زور و با تمنا شماره اش رو به من داد . بهش گفتم هرگز بهش زنگ نمی زنم . هرگز ... اما ... امروز تقریبا یکسال و یکی دوماه  از اون تاریخ می گذره و من تمام  آرامش و ثبات زندگیم و همینطور صبر وتحمل مشکلاتم رو مدیون حضور اون هستم ... ما بارها با هم بودیم با هم رفتیم با هم حرف زدیم با هم خندیدیم با هم گریه کردیم و ... از این ماجرا مادرم خبر داره و اون هم با تاسف می گه کاش مرد جوان زودتر می آمد... من هیچ راهی ندارم هیچ راهی ... حتی برای ادامه زندگی نکبت بارم حضور مرد جوان تسلی بخشمه و نبودش منو به مرده ای متحرک تبدیل می کنه . اون امید و عشق به زندگیم داده و من نمیتونم اسم خیانت روی این ارتباط بذارم .لطفا اگه می خواهید پند و اندرز مذهبی بدید از الان این توضیح رو بدم که انسانها از نظرمذهبی و دینی و اعتقادات اختلافاتی باهم دارن .الان که این ها رو می نویسم شب 21 ماه رمضانه و نیمه شب من تنها بدون حضور شوهرم نشستم تا اینها رو بنویسم .به نظر شما شوهری که به ادم توهین می کنه بی توجهی می کنه . فحش می ده .تا به امروز دست نوازش برسرم نکشیده و حتی هر دو سه ماه یکباری که همبستر می شه باخشونت . خودخواهی و زور این کار رو می کنه و به نوعی تجاوز محسوب می شه و اشکمو در می آره و بعداز کارش منو تنها می زاره و هزارن بی حرمتی که در شان یک انسان نیست . اون گناه کبیره می کنه یا من؟

 

کنارم بشینو به دورم بتاب...

خدادوست دارد که ما با هم بخندیم

نه درجاهلیت بپوسیم و بگندیم ...

دوستی من برای تن فروشی نیست برای سوءاستفاه نیست برای خراب کردن زندگی دیگری نیست ... من فقط تلاش می کنم تا نشکنم و ایستاده بمانم ...کجای قرآن و دین و اسلام نوشته عشق ورزیدن و نگاه عاری از هوس و شهوت گناهه؟یا درآئیین کدام پیامبر مظلوم کشی و پرپرکردن احساس دیگران گناه نیست؟

javahermarket

javahermarket


جمعه 8 بهمن 1389برچسب:,

|
 

اغاز

مطمئنا شما هم در اطرافتون زنان و مردان متاهلی رو سراغ دارین که روابط مخفیانه ای رو به دور از چشم همسرانشان برقرار کردن. اگرچه این نوع روابط دارای سطوح مختلفی هستن اما وجود دارن.گاهی این روابط درنطفه خفه می شن و شروعی ندارن و فقط در سطح دوست داشتن هایی باقی می مونه که در دل مثل یه راز باقی می مونه.گاهی در سطوح ابتدایی یعنی در حد تلفن و ابراز علاقه خاتمه پیدا می کنه و عذاب وجدان اجازه پیشرفت روابط رو نمی ده و گاهی به روابط عاطفی و در نهایت س .ک .س.ی می رسه.

 

براساس آمار و اطلاعاتی که وجود داره درحال حاضر این نوع روابط درجامعه رو به گسترشه و بسیاری از مردان متاهل دارای دوست دختر و بسیاری از زنان شوهردار دارای دوست پسر هستن و این موضوع رو از طرف مقابلشون مخفی نگهداشتن.

در اینجا قصد داریم دراین خصوص تبادل نظر کنیم که چرا چنین اتفاقی می افته.خیلی خوبه افرادی که خودشون چنین تجربه هایی رو داشتن یا دارن نظر بدن.اگه کسی مطلبی داره می تونه برام ایمیل کنه و با اسم خودش یا بدون اسم و به صورت پستی جداگانه استفاده کنم تا دیگران نظربدن . فکر می کنم بشه نتایج خوبی گرفت.منتظر نظرات و ایمیلهاتون هستم / مخفی /

javahermarket

javahermarket


جمعه 8 بهمن 1389برچسب:,

|
 


مطمئنا شما نیز در اطرافتان زنان و مردان متاهلی را سراغ دارید که روابط مخفیانه ای به دور از چشم همسرانشان برقرار کرده اند.این نوع روابط دارای سطوح مختلفی هستند که به صورت مجزا قابل بررسی است.آنچه مسلم است براساس اطلاعات موجود اینگونه روابط وجود دارد و رو به گسترش است. دراین وبلاگ قصد داریم با بررسی نوشته های وارده تبادل نظر کنیم که چرا چنین اتفاقی می افتد.اگر کسی مطلبی دراین خصوص دارد ارسال کند تا درپستی جداگانه استفاده شود.یقینا اطلاعات ارسالی کاملا محفوظ خواهد ماند.این نکته را نیز تاکید کنم که در این محفل کسی محاکمه و یا بازجویی نمی شود و فقط فضایی برای درددل و بیان استدلال افراد مختلف جامعه درباره این موضوع مشخص است --------------------------------------- نويسندگان : امير
amir281amir@yahoo.com
نازترین عکسهای ایرانی

 

 

امیر

 

مرداد 1393
اسفند 1391
ارديبهشت 1391
شهريور 1390
ارديبهشت 1390
فروردين 1390
بهمن 1389

 

زنی هستم که میخواهم به شوهرم خیانت کنم!!!
مطلب ارسالی ازsex
سرنوشت
جواب توسط نازنین
به کجا میرویم؟؟؟
زندگی یک زن
ماجرای عجبب زنی که شوهرش را مجبور به رابطه با دوستان خود می کرد
دردسر صيغه کردن زن 34ساله توسط جوان 24ساله!
جوابیه دوستان به موضوع ها وبلاگ
درخواست
سلام..من نازنینم/32 سالمه /
فقط می خواهم نشکنم
اغاز

 


با سلام ابتدا ما را به عنوان (( خيانت زنان و مردان متاهل )) لينك كنيد





تك درخت عشق
شعر و موسیقی زمانه ی ما
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

 

کیت اگزوز ریموت دار برقی
ارسال هوایی بار از چین
خرید از علی اکسپرس
الوقلیون

 

RSS 2.0

فال حافظ

قالب های نازترین

جوک و اس ام اس

جدید ترین سایت عکس

زیباترین سایت ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

بهترین سرویس وبلاگ دهی

 


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 22
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 49
بازدید ماه : 49
بازدید کل : 94587
تعداد مطالب : 12
تعداد نظرات : 36
تعداد آنلاین : 1




بیجار شهر من

جن روح ترس +18

اشعار کارو کفرنامه

خیانت مرد و زن به همدیگر

شفاخانه باب الحواج

خنده بازار +18

.: Weblog Themes By www.NazTarin.Com :.


--->